فاطمه تکلو | شهرآرانیوز؛ مادربزرگ خدابیامرزم همیشه میگفت: «مهمون به درباز نیست به روی بازه!» تا کوچکتر بودم خیلی معنی حرفش را نمیفهمیدم و همیشه از اینکه باید اسباببازیهایم را با بچههای فامیل به اشتراک بگذارم شاکی بودم، البته که از یک چیز دیگر هم شاکی بودم، آن هم میهمانیهای کوتاه در خانههای اعیانی بود. من دوست داشتم تا ساعتها لابهلای مبلها و تیروتختههای شیک بگردم، ولی او چای خورده و نخورده بلند میشد. سالها طول کشید تا فهمیدم در و رو با هم چه تفاوتی دارند. حالا نوبت من شده که به دخترم بگویم: «مهمون به درباز نیست به روی بازه!»
قرار میشود به یکی از همین خانههای روی باز به مناسبت شب یلدا برویم و از سبک میزبانی و مهماننوازی آنها بنویسیم.
در را یکی از بچهها برایم باز میکند. مادر خانه به استقبالم میآید و دوتا از دخترها با بپر بپر سلامم میکنند. انگار نه انگار که این اولین بار است که هم را میبینیم؛ تازه توی بغلم هم میپرند و حسابی تحویلم میگیرند.
از همین دم در، پذیرایی نمایان است. سروصدای پسرها که سرگرم بازی هستند میآید. البته که پدرها هم همراه بچهها شده و مشغول بازی هستند. یکیشان مشغول بادکنک باد کردن است و یکی دیگر داور فوتبال دستی شده است. آنقدر روی زمین اسباببازی زیاد است که من هم هوس بازی میکنم، از توپ و تور گرفته تا آجرهای خانهسازی روی زمین پخش است، باید حواسم باشد که پایم روی اسباببازیها نرود.
بدون اینکه قانونی باشد بچهها گروه گروه و مشغول بازی میشوند. کوچکترها باهم، دختران نوجوان با هم و این وسط پسر نوجوان خانواده که سنوسالی ندارد گاهی با کوچکترها بازی میکند، گاهی کمک مادرش میرود و گاهی هم خبری از او نیست و دنبال درس و مشق خودش است.
آقایان یا همان پدران خانواده حرفی از اقتصاد و بازار و داروندار نمیزنند و گوشی به دست نیستند، خانمها هم حرفی از قیمت طلا و مد و لباس نمیزنند. همه مشغول هستند؛ مشغول به یک شادی که این دورهمی آن را خلق کرده است. مشغول به گذراندن یک شب طولانی...
حسین ابراهیمی پدر خانواده است. او ۳۸ سال دارد و طلبه سطح ۴ حوزه است. حاجآقا مدرس دانشگاه و فعال فرهنگی هم هست.
نرگس سلمان رودمعجنی، مادر خانواده است. او ۳۴ سال دارد. خانهدار است، ولی فعال اجتماعی و فضای مجازی است.
محمدمهدی، پسر بزرگ خانواده، حدود ۱۵ سال دارد و کلاس نهم است.
فاطمهیاس ۱۳ سال و کلاس هفتم میرود.
محمدهادی ۹ سال دارد و کلاس سوم است.
فاطمهیاسمین هفت ساله است و کلاس اول.
فاطمه یاسمن شیرین زبان خانواده سه ساله است.
فندق خانواده هم که حدود ۲ ماهه است؛ محمدحسن نام دارد.
امیردلربا، پدر خانواده است. او ۴۳ سال دارد. باغدار است و مغازه میوهفروشی دارد.
اکرم جواهری، مادر خانواده است. او ۴۲ ساله و خانهدار است، اما هنرمند است و ترشیهای خوبی هم آماده میکند.
فاطمهزهرا، دختر بزرگ این خانواده و کلاس دوازدهم است. او متولد سال ۸۴ است.
نگار کلاس هفتم و متولد سال ۸۹ است.
نرگس متولد سال ۹۴ است و کلاس سوم.
تنها پسر خانواده هم محمدامین است که متولد سال ۹۵ و کلاس اولی است.
قبل از اینکه وارد میهمانی شویم میخواهیم یک سوال و دغدغه مشترک را پاسخ دهیم آن هم هزینه و مخارج است شاید شما هم این سوال را داشته باشید که با این خرج و مخارج بالا چطور میشود میهمانی داد! آقای ابراهیمی که زیاد اهل مهمان دعوت کردن است در این سالها فوت و فنهایی را یاد گرفته است. او میگوید:
حواس خانمم به تخفیفهای فروشگاهها هم هست و از آنها استفاده میکند.
با دستورالعملهای همسرم خرید میکنم. ویژگی میوههای خوب را میگوید و من براساس آنها انتخاب میکنم. مثلا میگوید بادمجان باید مشکی باشد یا پیاز خیلی بزرگ یا کوچک نباشد. البته که من با این توضیحات همیشه به فروشنده میگویم یک چیزی بده که خانمم از خانه بیرونم نکند!
خیلی حوصله مقایسه کردن و بازار گردی ندارم، ولی خانمم برای خرید کردن چند مغازه میرود و مقایسه میکند و در نهایت جنسی را میخرد که مناسبتر است.
خریدهای ما معمولا کلی و عمده است تا بهصرفه باشد. از مواد خوراکی بگیرید تا لوازم بهداشتی همه را عمده میخرم.
من با لباس طلبگی هم خرید میروم. بعضیها گاهی تخفیف هم میدهند، ولی بعضیها هم جواب سربالا میدهند و مثلا جنسی که دارند و جلوی چشم هم هست، میگویند نداریم. من ناراحت نمیشوم و با خنده رد میکنم. میخواهم که تصویر خوبی از روحانیت در ذهن آنها ایجاد کنم.
خانمم به مسائل اقتصادی خیلی توجه دارد. مثلا لباسهای بچهها را به صورت جینی میخرد که هم قیمت مناسب است و هم جنس خوبی دارد. هزینه خرید جینی چیزی حدود خرید پنج لباس تکی و بهصرفه است.
خانمم لباسهای بچهها را بهخصوص لباسهای نوزادی که کم استفاده میشود برای بچههای بعدی نگه میدارد. البته اینطور نیست که برای آنها لباس نخریم، ولی تا حد امکان از قبلیها استفاده میکند و این کار را بد نمیداند و اتفاقا بهنظر من هم این موضوع باید فرهنگسازی شود.
اینجا ودر این میهمانی اینطور نیست که همه در فضای پذیرایی بنشینند و یک گوشی در دست بگیرند و منتظر میوه و شیرینی باشند، پذیرایی یک بخش کوچک از این میهمانی است و بیشتر میهمانان و میزبان مشغول به یک مراوده خانوادگی هستند، کار میکنند تا به همه خوش بگذرد و کمک میکنند تا فشار کارها فقط روی دوش میزبان نباشد. میگویند و میخندند و واقعا خوشحال اند.
در جمعهای زنانه بیشتر درباره اینکه چه هنری داریم و قرار است چه کارهایی انجام دهیم صحبت میکنیم، ولی میهمانیها و دورهمیهای ما با هدف حل مشکلات خانوادگی است. یکوقتهایی فکری، یکزمانهایی اقتصادی و گاهی هم یدی به هم کمک میکنیم. حتی اگر در بازار، کالایی با قیمت مناسب پیدا کرده باشیم درباره آن صحبت میکنیم که بقیه هم بروند.
در خانه ما مهمان آزاد است. ما، چون بچه داریم کلا خانه جمعوجوری داریم و شکستنی دم دست نداریم، اما در بعضی از خانهها، چون وسایل شکستنی زیاد است میزبان مدام نگران است، البته که ما هم وسیله شکستنی مثل بوفه داریم، اتفاقا یک بار هم توپ بچه یکی از مهمانان به آن خورد و شکست، ولی مشکلی نداشتیم، پیش میآید. یا حتی بچه کوچک داشتند و روی فرش خرابکاری کرد، ولی، چون خودمان بچه داریم، درک میکنیم و به مهمان سخت نمیگیریم.
کلا دور هم که جمع میشویم کمکحال هم هستیم. با هم همه کارها را انجام میدهیم تا روی یک نفر فشار نباشد.
چون تعداد بچههای ما زیاد است به بچههای مهمان خوش میگذرد همبازی میشوند.
کاری میکنیم که مهمان احساس راحتی کند. مثلا در کارها او را مشارکت میدهیم. دوست داریم احساس کند در خانه خودش است، البته این مشارکت دادن در حدی است که خودش بخواهد و اذیت نشود.
همه حتی مهمانها کمک میکنند تا همه چیز جمعوجور شود بعد بروند.
یکی از برنامههای ثابت خانه ما این است که هرچه از بشقاب بچههای مهمان زیادی بیاید در یک ظرف میریزیم و به مهمان میدهیم تا با خودش ببرد. ضمن اینکه هرچه غذا و میوه هم زیاد بیاید، چون فضای یخچال کم است، در ظرف میگذاریم و بین مهمانان تقسیم میکنیم تا به خانه خودشان ببرند.
بعد از چند ساعت میهمانی در خانه آقای ابراهیمی بد نیست که کمی هم از سبک و سیاق زندگی کردن آنها بنویسیم خانم ابراهیمی میگوید:
کارشناس: مریم احمدزادگان، مشاور خانواده